-
بی مرام
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 11:44
خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه... خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی... خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری... خیلی سخته که روز تولدت، همه بهت تبریک بگن، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای... خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی، بعد بفهمی دوست...
-
پرستو
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 11:41
در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم: چون به دیاریارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم. بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد و گفت: دوستش بدار ولی منتظرش نمان
-
قلب
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 11:39
یه قلب عاشق ... میدونم که در مقابلش ناچیزه ... اما فقط هیمینو داشتم ... میگه خیلی برام با ارزشه ... اما من میدونم که اینو میگه تا منو خوشحال کنه ... میدونم که از ته دلش اینو میگه ... اما من مطئنم که در مقابلش خیلی ناچیزه ... آخه مگه میشه قلب ناقابل من در حد یه فرشته باشه ... !!! بازم بهش میگم : ببخش که توی این دنیا...
-
آرزو
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 11:36
شب /ارزوهای عبث /چشمانی بیدار تا سحر شب/سکوت/لحظه های متورم/دستانی خالی تر از دیروز شب/خلوتهای ناب/مرور حسرتهای کهنه/ تهی از بیداری فریاد شب/گریه/ موسیقی بی مفهوم/دفتر خیس از دانه های اشک شب با مرگ همه ی آرزوهای نو رسیده صبح با مدفون کردن اجساد تازه ی امید ها در زیر خروارها لحظه ای که گذشته بی پروا و موذیانه سر در...
-
بی زبون
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 11:33
دلم براااااااات گرفته ... چرا صدااااااات گرفته ... نکنه گریه کرد ی ی ی ی ... بازم اسیر درد ی ی ی .. . برای درد دلهات دنبال من میگردی دنبال من میگردی ی ی ... دلم گم کرده دستاتو نگام گم کرده چشماتو هنوزم زنده ام با تو نمیگیره کسی جاتو دلم میخواد بگی با من دوباره درد دلهاتو ... وقتی صدات می لرزه وقتی دلت میگیره برای زنده...
-
ای کاش کاشککی
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 11:30
کاش آفتاب بودم تا همیشه به روی ماهت می تابیدم ... کاش بارون بودم تا هر وقت می خواستم لطافت پوستتو حس میکردم و به روی صورت نازت می نشستم ... کاش باد بودم تا هر وقت خواستم نوازشت کنم ... کاش نفس بودم تا بهت زندگی بدم ... کاش یه شاخه گل رز بودم تا منو بو میکردی و از عطرش لذت می بردی ... کاش قلم بودم تا میون انگشتای نازت...
-
نامرد
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 21:01
روزگـــاری مردم دنیا دلشـــــــان درد نداشت هر کسی غصه این که چه می کرد نداشـت چشمه سادگی از لطف زمین میجــــوشـید خودمانیم ... زمین این همه نامرد نداشـت! همسایه از دله همسایه خبر داشت دوست از دوست خبر داشت چه به سر ما امده دارم فکر می کنم به اینکه چرا اینجوری شده چرا ما از خودمون نمی پرسیم که چرا انقدر بی معرفت شدیم...
-
دوست دارم
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 23:06
-
اینم مثل من خجالتی
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 22:53
-
ای عاشقی
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 22:45
-
اینم یک شعر کرمانشاهی از دوست عزیزم آرشام
شنبه 3 مهرماه سال 1389 15:18
موهات رنگ طلا، چشای تو دریاست گلکم صورتت مثل گل، لاله ی صحراست گلکم خیلی وقته می خوامت اینه خودت خوب می دانی دلمه عاشق شیطه ، خیلی شیداست گلکم یه وجب بچه بودی خانتان آمد کوچمان بامه همبازی شدی حرف قدیماست گلکم همش ما باهم بودیم هیچکسی حرفی نمی زد ولی حالا نمی زارن کار دنیاست گلکم یه کلاغ وچهل کلاغ از همه بالاست گلکم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 مهرماه سال 1389 15:13
همیشه به من می گفت زندگی وحشتناک است ولی یادش رفته بود که به من می گفت تو زندگی من هستی روزی از روزها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری گفت به اندازه خورشید در اسمان نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا بارانی بود و خورشیدی در اسمان معلوم نبود شبی از شبها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری گفت اندازه ستاره...
-
زندگی
جمعه 2 مهرماه سال 1389 10:21
نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم . ای زندگی تو به من بیاموز که چگونه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 16:20
توی یکی از شبهای زمستانی لیلی از مجنون پرسید؟ به خاطر کی زنده هستی؟ مجنون:با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس لیلی : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز مجنون: ازش پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 16:15
بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول...
-
حرف دل
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 16:13
نمی دونم امروز چه روزیه ولی می دونم خیلی وقت رفتی شمارش روزها از دستم در رفته سالها وروزها حتی ساعت مثل برق از جلوی چشمام می گذره ولی هنوز تو نیومدی نگام به در خوشک شده ولی هنوز تو درو باز نکری ای کاش بهم می گفتی که چه خطای کردم که ایجوری منو ترک کردی یعنی من ارزش عشق تورو نداشتم من هنوز منتظر هستم و می خوام بگم از ته...
-
نامرد
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 16:10
عشق تو کور کرد و کشت مرا فکرو زکرم تو بودی او روزا یادته اون دل کوچیکه من جلوی پات بود یادته رفتیو با رفتنت پا گزاشتی رو دلم سرم داره گیج میره تو کجایی عشقه من وقتی میخواستی بری گفتی بهم غصه نخور دلو سپردم من به تو غصه نخور گفتم بهت زود بیا دل من تنگه برات تو نرفتیو میگی آخه عزیز دلت میاد میگفتی من برمیگردم خیلی زود...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 اسفندماه سال 1388 13:59
سلام
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1388 16:35
-
بیا تو
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 15:48
ادامه مطالب بخون سلام خوبید ؟؟؟؟ من که بهترم !!!! @@@@ فکر کنم کنم شما هم بهترتر تر ترتر باشید @@@@ ................................................... ........................................ ............................. .................. ....... ... . دقت کردین تو این دوره و زمونه همه چی یه چی دیگه شده ؟ خیلی از...
-
از دوستم آرشام
جمعه 3 مهرماه سال 1388 00:41
موهات رنگ طلا، چشای تو دریاست گلکم صورتت مثل گل، لاله ی صحراست گلکم خیلی وقته می خوامت اینه خودت خوب می دانی دلمه عاشق شیطه ، خیلی شیداست گلکم یه وجب بچه بودی خانتان آمد کوچمان بامه همبازی شدی حرف قدیماست گلکم همش ما باهم بودیم هیچکسی حرفی نمی زد ولی حالا نمی زارن کار دنیاست گلکم یه کلاغ وچهل کلاغ از همه بالاست گلکم...
-
بنام خدا و بنام محبوبم
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 05:17
سلام نازنینم سلام به تو که بهترینی و برایم بهترین خواهی ماند. سلام به تو که مقدس ترین آفریده خدائی و مرهم این جان خسته . خورشیدی در شب های تار، گل سرخی در کویرتنهائی ، سیب سرخی در شوره زارغربت ، قصه ای در شب های دراز زمستان . تو پرنده ای هستی در آسمان خلوت زندگی من که هرنفسم به تو می اندیشم و با خیال زندگی می کنم ....
-
به یاد تو<از یکی از دوستان>
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 05:15
وقت ازتو گفتنه ، بازم چهره زیبایت مثل همیشه روبرومه ، عکس اون چشمای خوشگلت ، دوباره جلوی چشمامه . ماجرای عجیبیه ، ماجرای عشق من وتو ، به سادگی و زیبائی یک نگاه . مثل همه عاشقهای دیگه اولش با یه نگاه شروع شد . وقتی نگاهامون تو هم گره خورد ، نهال عشقمون تو یه سرزمین پاک به خاک نشست . من وتو دست تو دست هم گذاشتیم و قسم...
-
راز چشمان تو
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 05:10
زمانی که اجازه ورود مرا همراه با کوله باری از عشق در عمق چشمانت را دادی ، خود میدانستی اسیر چشمانت هیچ گاه ازاد نمی شود و آن لحظه که روحم را تسخیر کردی تو فهمیدی هیچ زمان روح من از تو جدا نخواهد شد. من به یاد تو و تو بی یاد مجدا از من هم قسم من با تمام کودکیم با عشق تو بزرگ شدم حال چگونه می توانم سنگ صبور غم هایم را...
-
دیدار دوباره
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 05:07
امشب بار دیگر به یاد تو و به یاد عهدی که با تو بسته ام به آسمان نگاه میکنم، نگاه کردن به قرص ماه چهارده نیز مرهمی بر زخم عمیق دلم نمی گزارد، ابر تیره نیز ستاره ی ء یکتا وزیبای مرا پوشانده . نمی دانم آیا تو نیز به عهدت وفا داری یا نه؟............هر کجا باشی من تنها به یاد تو هستم که هر شب به آسمان دل میبندم به امید...
-
بیداری
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 05:00
زن زیبا از مقابل آیینه گذشت ...چادر نمازش را برداشت و به سر انداخت ...کوتاهی دامنش از زیر چادر نمازش پیدا بود. پیرمرد میان انبوه نامه های مچاله پی چیزی میگشت...کودکی آن طرف تر هق هق سر داده بود. دختر از در خانه ما گذشت...دوره گرد فریاد می زد : سیب آوردم سیب. مرد بی هیچ رو اندازی وسط اتاق خوابش برده بود.
-
شعله
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 04:59
زن زیبا چادر نمازش را روی مرد انداخت ... نامه های مچاله پیر مرد را صاف کرد ... کودک را در آغوش گرفت وآرام کرد و روبروی پیرمرد نشست پیرمرد چای ریخت و زن زیبا لیوان چایش را جرعه جرعه خالی کرد.اشک در چشم های زن زیبا حلقه بست: می خواهم تمام فاصله میان انگشت هایم را خاکستری موهایت پر کند. می خواهم تمام فرصت شنیدنم را صدای...
-
انتها
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 04:57
پیرمرد در را باز کرد ... سینی چای را روی میز گذاشت ... ماهی در تنگش می رقصید ... نامه های مچاله شده روی میز...مرد از این دنده با آن دنده شد و کودک چشم هاش را به ارامی باز کرد لبخندی زد. ...پیرمرد با خوشحالی خم شد زن زیبا چیزی جا گذاشته بود... پیرمرد عکس ها رو به خاطر سپرد و دامن کوتاه زن را برداشت. در بسته شد ......
-
پرواز
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 04:56
چقدر دوست دارم خستگی شانه هایم را مهربانی دست های تو تکان دهد. و پریشانی موهایم با نوازش انگشتانت آرام گیرد. چقدر می خواهم بایستم و ببینم که آن بالا بالا ها می پری و من خوشحالم که می بینم هی کوچک و کوچک تر می شوی . ومی دانم که هرچه کوچک تر ببینمت بال های بزرگتری داری. با ل پروازت چند؟ شوق مهر بانی با تو سینه ام را چنگ...
-
تک جمله ای ها
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 04:28
قسم به love پاکم به عشق you هلاکم ای گل ریشه ریشه i love you همیشه پرسید چون دوستم داری بهم نیاز داری؟ یا چون بهم نیاز داری دوستم داری؟ بهش گفتم چون دوستت دارم بی نیاز ترینم! Gravitation cannot be held responsible for people falling in love. گفتی که دگر در تو چنان حوصله ای نیست گفتم که مرا دوست نداری گله ای نیست رفتی...