وروجک

تصاویر ،شعر

وروجک

تصاویر ،شعر

همیشه به من می گفت زندگی وحشتناک است ولی یادش رفته بود که به من می گفت تو

زندگی من هستی روزی از روزها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری گفت به

اندازه خورشید در اسمان نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا بارانی بود و خورشیدی

در اسمان معلوم نبود شبی از شبها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری گفت

اندازه ستاره های اسمان نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا بارانی وستاره ای در

اسمان نبود خواستم برای از دست دادنش قطره ای اشک بریزم ولی حیف تمام اشکهایم را برای بدست اوردنش از دست داده بودم..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد