وروجک

تصاویر ،شعر

وروجک

تصاویر ،شعر

بی مرام

خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه... خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی... خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری... خیلی سخته که روز تولدت، همه بهت تبریک بگن، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای... خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی، بعد بفهمی دوست نداره... خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی، اما اون بگه : دیگه نمی خوامت!

پرستو

در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:
چون به دیاریارم میروی به او بگو دوستش دارم
ومنتظرش می مانم. بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد و گفت:
دوستش بدار ولی منتظرش نمان

قلب

یه قلب عاشق ... میدونم که در مقابلش ناچیزه ... اما فقط هیمینو داشتم ... میگه خیلی برام با ارزشه ... اما من میدونم که اینو میگه تا منو خوشحال کنه ... میدونم که از ته دلش اینو میگه ... اما من مطئنم که در مقابلش خیلی ناچیزه ... آخه مگه میشه قلب ناقابل من در حد یه فرشته باشه ... !!! بازم بهش میگم : ببخش که توی این دنیا چیزی رو ندارم که لیاقت تورو داشته باشه ... آخه تقصیر منم که نیست ... خیلی فک کردم اما چیزی که ارزش اینو داشته باشه که بهت تقدیم کنم توی دنیا پیدا نکردم ... خودتم میدونی که فرشته ها آسمونی هستن ... پس اگه بخوام بهت یه هدیه بدم باید برم از آسمونا برات بیارم ...

آرزو


شب /ارزوهای عبث /چشمانی بیدار تا سحر
شب/سکوت/لحظه های متورم/دستانی خالی تر از دیروز
شب/خلوتهای ناب/مرور حسرتهای کهنه/ تهی از بیداری فریاد
شب/گریه/ موسیقی بی مفهوم/دفتر خیس از دانه های اشک
شب با مرگ همه ی آرزوهای نو رسیده صبح با مدفون کردن اجساد تازه ی امید ها در زیر خروارها لحظه ای که گذشته بی پروا و موذیانه سر در اتاق و خانه و هستی من میکشد.
شب در پس شکست خورشید مغرورانه چون هر روز میاید و من مبهوت و متحیر مانده ام به این بازی هر روزه.
شب با چین کمر پر شهوتش دامن به روی اسمان میکشد و در تنگنای این هستی کور مستانه میرقصد.
ومن هنوز در سطر اول این تحلیل مانده ام ٬
که چرا شب تاراج گر حس سرمستی هر روزه من است. شب خود را خلاصه کرده است در دو واژه اما در پس این دو واژه هزاران درد هزاران غم هزاران حس نا اسوده و سردر گم بیدارند
شب هیچ گاه مردد نیست هیچ گاه مضطرب و پریشان نیست اما با امدنش همه چیز را میشکند بغض را با هر چه سختی میشکند غرور را مستی رابا خود میسوزاند و میشکند
شب شهر بی بارانی نیست٬ هزارها باران چشمهایی را در خود دارد که شرم از او ندارند و همیشه با او میبارند.

_________________

بی زبون

دلم     براااااااات      گرفته   ...
     چرا     صدااااااات      گرفته   ...

 

نکنه گریه کرد ی ی  ی ی ...
             بازم اسیر درد  ی  ی ی  ..
.

  برای درد دلهات  دنبال من میگردی
                        دنبال من میگردی ی ی ...


 


 دلم  گم  کرده  دستاتو
    نگام گم  کرده  چشماتو

 

         هنوزم   زنده ام   با تو
           نمیگیره   کسی   جاتو


 

 

  دلم میخواد بگی با من
          دوباره  درد   دلهاتو  ...

 

وقتی صدات می لرزه
         وقتی  دلت    میگیره

برای  زنده موندن

            میگی که خیلی دیره

یادت باشه یکی هست

                 میخواد  برات  بمیره

                     


          میخواد برات بمیره ه ه ه ه ...


                تو میگفتی که تنها من
                   تورور دارم  تو  دنیا من

ای کاش کاشککی

کاش  آفتاب بودم تا همیشه به روی ماهت
می تابیدم ...

کاش  بارون بودم تا هر وقت می خواستم لطافت
پوستتو حس میکردم و به روی صورت نازت  می نشستم ...

کاش  باد  بودم تا هر وقت خواستم نوازشت کنم ...

کاش  نفس بودم تا بهت زندگی بدم ...

کاش  یه شاخه گل رز بودم تا منو بو میکردی و از عطرش
لذت می بردی ...

کاش  قلم بودم تا میون  انگشتای نازت آروم می گرفتم
و باهام هرچی می خواستی می نوشتی ...

کاش  یکی از کتاب هات بودم تا وقتی میخواستی
منو بخونی دستای نازت رو لمس میکردم ...

کاش  آهنگی بودم که دوس داری ... تا شاد باشم
که از شنیدنم لذت می بری ...

کاش  یه انگشتر بودمو همیشه میون انگشت نازت
آروم می گرفتم ...

کاش  یه تصویر زیبا بودم تا همیشه بهم  خیره  می شدی ...

 

کاااااااااااااااااااااااااااااااااش ...


کاش این کاش ها هرگز نبود ...

 

افسوس که هیچ کدوم از این کاش ها نیستم و
نمی تونم باشم ..

 

افسوووووووس ...

 

اینا نه شعر بود ...  نه جائی دیدم ...
و نه از کسی شنیدم ...

اینا حرفای دل  خودم بود ... شاید یه بخش خیلی کوچیک
از حرفای دلم ...
حرفای دل یه عاشق که داره مثه یه مرغ پر بسته
واسه عشقش بال بال
می زنه اما کاری از دستش برنمیاد
و حتی نمی تونه عشقشو  ببینه
 ...

حرفای دل یه عاشق که روزا و شباشو
      به عشق دیدار  معشوقش  می گذرونه ...

 

نامرد

روزگـــاری مردم دنیا دلشـــــــان درد نداشت

هر کسی غصه این که چه می کرد نداشـت

چشمه سادگی از لطف زمین میجــــوشـید

خودمانیم ... زمین این همه نامرد نداشـت!  

همسایه از دله همسایه خبر داشت 

دوست از دوست خبر داشت 

چه به سر ما امده  

دارم فکر می کنم به اینکه چرا اینجوری شده  

چرا ما از خودمون نمی پرسیم که چرا انقدر بی معرفت شدیم 

تاحالا فکر کردی که چند بار به رفیق فابریکت از پشت خنجر زدی  

یا تا حالا به چند نفر نامردی کردی  

یا چقدر بهت نامردی کردن 

اگه من تو نامردی نکنیم  

زمین پاک می شه  

دیگه دل هیچ کس نمی شکنه 

هیچ کسی هم گریه نم کنه  

پس بیا خودمون عوض کنیم